سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه و همه جا هنر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تهران- طهران

تهران- طهران

اپیزود اول: طهران روزهای آشنایی

تهران برای ما که شهرستانی هستیم شهر دلگیر و خسته‌کننده‌ایست اما حتی ما شهرستانی‌ها هم با دیدن فیلم آقای مهرجویی نظرمان درباره‌ی تهران عوض می‌شود یا با خودمان فکر می‌کنیم تهرانی که مهرجویی نشانمان می‌دهد با تهرانی که ما در آن زندگی می‌کنیم متفاوت است و البته فیلم به ما برای این برداشت، سرنخ‌هایی می‌دهد (البته تهرانی که در فیلم می‌بینیم واقعاً با جایی که من در آن زندگی می‌کنم خیلی فرق دارد، تهران شهر بزرگی است و تفاوت محله‌های مختلفش در جنوب و شمال تفاوت ماه من و ماه گردون را به یاد می‌‌آورد.) سرنخ تفاوت تهران فیلم مهرجویی با تهران محل زندگی ما در نام فیلم نهفته است. طهران یادآور گذشته و صفایی است که ما این‌جور مواقع از گذشته در ذهن داریم. اما تهران فیلم مهرجویی واقعاً هم شهر با صفایی است و بیشتر از شهر این مردم تهرانند که صفا و صمیمیت و مهربانی نشان می‌دهند. در روزگاری که مردم غالباً عصبی و خسته‌اند ساختن فیلمی که شاد بودن و شاد زیستن را ترویج کند نه تنها کار نیکویی است بلکه به نظر می‌رسد کار سختی هم باشد البته برای ما، نه برای مهرجویی با آن سابقه و توانایی فیلمسازی. به نظر می‌رسد فیلم مهرجویی اثری نیست که بخواهیم مورد نقد تکنیکی و منطقی قرار گیرد حتی اگر تلاش کنیم هم فیلم از نقد منطقی فرار می‌کند. مهرجویی فیلمی ساخته که با عواطف و احساسات ما سروکار دارد و به ما پیشنهاد می‌دهد به جای عقل با احساساتمان به پیشواز فیلم برویم و البته حتماً این احساسات‌گرایی با سانتی‌مانتالیسم افراطی سینمای ما متفاوت است پس بهتر است از نقد فیلم دست برداریم و با هم شادی‌های فیلم را مرور کنیم که بیشتر با فیلم همراه شده باشیم.

فیلم با افتادن سقف خانه‌ی کارگری که در اتاق عمل بیمارستان کار می‌کند شروع می‌شود آن هم درست در آخرین روز سال و ساعاتی پیش‌ از سال تحویل. اما خانواده‌ی فیلم مهرجویی بر خلاف تقریباً تمام خانواده‌های ایرانی نه تنها عیدشان را خراب نمی‌کنند که با وضعیت جدید عیدی جدید می‌سازند. این نکته به نظر نگارنده باورپذیر و حقیقی درآمده در حالی که اگر قرار بود فیلمساز دیگری چنین صحنه‌ای را نشان دهد احتمالاً خنده‌دار از کار درمی‌آمد. این توانایی مهرجویی در باورپذیر در آوردن هر جور صحنه‌ای چیزی نیست که تازگی‌ها به دست آمده باشد. اما در این فیلم این باورپذیری از ریتم به جا و حس خوب بازیگران در آمده است. مهرجویی با زیرکی از طولانی شدن نماها و به تبع آن خارج شدن بازیگران خصوصاً بازیگران جوان فیلم از دایره‌ی حس جلوگیری می‌کند و البته صمیمیت در حین کار از پشت دوربین به جلوی دوربین جریان یافته و راحتی بازیگران به خصوص بازیگران خردسال فیلم بر طبیعی بودن کار و حس بازیگران می‌افزاید.

در ادامه و بعد از همراه شدن خانواده‌ی فیلم مهرجویی با تور تهران‌گردی سالمندان باز هم این ریتم فیلم است که از غیر طبیعی بودن و عدم باور مخاطب جلوگیری می‌کند. تمام ایده‌هایی که در این صحنه‌ها در کنار خط سیر اصلی روایت اجرا می‌شود علاوه بر باورپذیری به صمیمیت فیلم می‌افزاید و این به بهتر شدن کار هم کمک می‌کند. حتی زمانی که تهران‌گردی تمام می‌شود و گروه به خانه‌ی سالمندان بر‌می‌گردند و ما با پیرزن‌های گریان و اندوهگینی که در انتظار فرزندان بی‌وفایشان هستند مواجه می‌شویم آمدن دختر پیرزنی که بیش از دیگران به آمدن فرزندش ایمان دارد باز هم به کمک صمیمیت فیلم می‌آید و البته از دلگیری و غصه‌ای که از دیدن منتظران دیگر به مخاطب دست داده کم می‌کند و البته شاید غیر مستقیم به مای مخاطب می‌گوید: اگر به چیزی واقعاً ایمان داشته باشید امکان رخ دادنش افزایش می‌یابد. فردا و در روز دوم سالمندان و خانواده‌ی فیلم به شاه عبدالعظیم می‌روند و اینجا به نظر نگارنده افت کوچکی برای فیلم رخ می‌دهد. اگر چه این سکانس یادآور هامون و زیارت حمید و مهشید است اما در روند صمیمیت فیلم وقفه‌‌ی کوچکی ایجاد می‌کند. این افت کوچک از نظر نگارنده به این دلیل است که در این صحنه، زیارت باعث شده شخصیت‌های فیلم کمتر دیالوگ بگویند و این دیالوگ نگفتن در تخصص مهرجویی نیست چرا که در تمام فیلم‌هایش کمتر صحنه‌ای یافت می‌شود که در آن بازیگران دیالوگ نگویند و صحنه در سکوت بگذرد. اینجا و در صحنه‌ی زیارت فیلم نماهای نمایش حرم که در آن بازیگران حضور کمتری دارند از صمیمیت فیلم می‌کاهد زیرا این اشخاص فیلمند که صمیمیت جاری در فیلم را به وجود آورده‌اند و اگر آنها نباشند از این صمیمیت ناخواسته کاسته خواهد شد. در پایان فیلم هم وقتی سالمندان همراه در تور به خانواده‌ی فیلم کمک می‌کنند تا خانه‌شان را بازسازی کنند این همراهی هم مثل اکثر صحنه‌های فیلم صمیمی و باورپذیر درآمده. در پایان مطلب هم لازم می‌دانم متذکر شوم آنچه خواندید نقد اپیزود اول از فیلم تهران- طهران نبود بلکه مروری بود بر شادی‌هایی که فیلم ایجادمی‌کند.    

 


نکتهی ضروری آخرین پست امروز با احتمال بیشتر

ظاهراً این شعر علاوه بر این دو بار که امروز آپ شده یک بار هم دیروز روی وبلاگ قرار گرفته که باعث شرمندگی است. بهرحال من از اینترنت دایلآپ استفاده می‌کنم و به دلیل سرعت پائین گاهی اوقات گول می‌خورم به بزرگواری خودتان خواهید بخشید. (این آخرین پست امروزه احتمالاً البته باز)

سیدفاضل‌وزیری‌محبوب


آخرین پست امروز

احتمالاً این آخرین پستیه که امروز می‌ذارم. اون شعری هم که گفته بودم آپ نشده شد و آلان دو نسخه ازش تو وبلاگ هست همونطور که از بخشی از متن این محرم هم دو نسخه موجوده. با خودم قرار گذاشتم ادامه‌ی متن این محرم رو تا زمانی که یه نفر از خواننده‌ها نخواسته رو وبلاگ نذارم. البته دوستان ان‌شاءالله که کپی و استفاده غیرمجاز از متن بنده نکنن ولی بهرحال اگه خواستین جایی از این متن استفاده کنین بدونین که فیلمش ساخته شده و البته لطفاً از نویسنده‌ی مطلب هم اسم ببرید با تشکر. فعلاً تا فردا احتمالاً

و یک شعر دیگر باز

سپیدار جوان من چه می‌رقصی در این طوفان

                                                     مگر سرما و ظلمت را نمی‌بینی دراین سامان

هوا سرد است و سرما را حریفی غیر آتش نیست

                                                     برای شعله‌ی آتش تورا خواهد شکست انسان


نمیدونم چرا؟

نمی‌دونم چرا آخرین پستی که گذاشتم رو وبلاگم آپ نشده. من آخرین شعری که گفته بودم و دلیل سرودنش رو که یه کل کل دوستانه بود گذاشته بودم و نوشته بودم که نظرتون رو هم لطفاً بدین که مایه‌ی مسرت و خوشبختی فراوان است. کم کم دارم نظر گدایی می‌کنم. ولی تو رو خدا نظر بدین دیگه نامردا. حالا دوباره اون شعر رو اینجا می‌آرم. بلکه این بار آپلود شه.

ادامه مطلب...