شعری برای همسرم
این شعر رو سه سال پیش و چند ماهی قبل ازدواجم برای همسرم گفتم البته من خانوممو دو سه سال قبل ازدواج میشناختم و البته از مدتها قبل ازدواج هم من و هم ایشون میدونستیم که با هم ازدواج میکنیم. بهرحال این شعر که یه غزله با تجربهی جدیدی سروده شده و سعی کردم فقط از نظر تعداد هجاها در هر مصرع با هم برابر باشه وگرنه هر مصرع در یه بحره. بهرحال این شما و این آخرین غزلی که گفتم. اگه البته بشه اسمشو غزل گذاشت....
افتاده باز به گوشم یک تکصدای ناز آری صدای تو
با نظم سین و نون و الف در کنارهم لحن ثنای تو
خواندی دوباره باز به گوشم دوباره باز، ای رِنگ رمزوراز
آواز ناز در گوشهی محبت بیمنتهای تو
لرزید پیکر زیبای خاطره چون رقص دختر کولی
مفتون به طرزِ لرزشِ تنِ بیپوششِ پرانحنای تو
غوغای نام تو در یادِمن دوباره چه کرد در هشت انعکاس
کز هفت شهر کشور ذهنم شنیده شد بانگ و نوای تو
ای سبزه دخترِ جادویِ جاودانهی رودِ روان، زمان
امشب دوباره یادم آمده، ای انتهای عشق، از ابتدای تو
در امتداد پله پله هبوطت، به ضرب هر قدمت
چکید از دل من، قطرهای شبیه نیاز، گلم به پای تو
طنین عطر نفسهای نابت آن شب خواند، ترانهای سنگین
که در سرم انداخت، منگِ تا ابدِ شوقِ تنفسِ در هوای تو
از آن دم شیرین بعثتت ای رسول گرامی صبح
خلوص هستی من به نماز ایستاد در اقتدای تو
همان شب مهتابی طوفان زیر ریزش یکریز بارش تردید
فهمیدم که زندگیام هیچ ارزشی نخواهد داشت سوای تو